امام علی(ع) در خطبه شصت و سوم نهج البلاغه می فرمایند: جهان منزلگاهى است كه جز در خودش(و به وسيله بهره بردارى صحيح از آن)سالم نتوان ماند و با كارهائى كه مخصوص دنياست از آن نجات نتوان يافت. مردم به وسيله دنيا آزمايش مىشوند. بنابراين هر چيز از دنيا را به خاطر دنيا به دست آورند از كفشان مىرود و حساب آنرا بايد پس بدهند و اما آنچه را كه از دنيا براى غير اين جهان تهيه كردهاند به آن خواهند رسيد و با آن خواهند بود، دنيا در نظر خردمندان همچون سايهاى است كه هنوز گسترده نشده، كوتاه مىگردد و هنوز فزونى نيافته نقصان مى پذيرد.»
اميرالمؤمنين علي(ع) مي فرمايد: اِنَّما سُمِّيَتِ الدُّنْيا دُنْيا لِاَنَّها اَدْنَي مِنْ کُلِّ شَيْءٍ وَ سُمِّيَتِ الا خِرَةُ آخِرَةً لِاَنَّ فِيهَا الْجَزاءَ وَ الثَّوابَ: دنيا از آن رو دنيا نام گرفته که پستترين (با نزديکترين) چيزهاست و آخرت از آن رو آخرت ناميده شده که سزا و پاداش در آنجاست.
در نگاه امام علي(ع) دو دنيا وجود دارد: دنيايي که بود و نبود، زيبايي و زشتي، هستي و نيستي خود را بروز مي دهد و آنچه دارد را عيان مي سازد که دنياي ممدوح است و دنياي ديگري که انسان را مي فريبد، زشتي ها را ظاهر نمي سازد ولي زيبايي هايش را با غلو بسيار نمايان مي کند و انسانهاي ضعيف النفس را جذب مي نمايد. اين دنيا، چنين افرادي را عاشق و شيداي خويش مي سازد و آنان را به پرستش خود وا مي دارد. «از براي انسان دو دنياست: يکي ممدوح و يکي مذموم. آنچه ممدوح است حصول در اين نشئه که دارالتربية و دارالتحصيل و محل تجارت مقامات و اکتساب کمالات و تهي زندگاني سعادتمند ابدي است که بدون ورود در اينجا امکان پذير نيست پس، عالم مُلک، که مظهر جمال و جلال است و حضرتِ شهادتِ مطلقه است، به يک معني مذمتي ندارد و آنچه مذموم است دنياي خود انسان است، به معني وجه قلب به طبيعت و دلبستگي و محبت آن است که آن منشأ تمام مفاسد و خطاهاي قلبي و قالبي است.»
دنيا محل عبور است نه محل ماندن
امام علي(ع) می فرماید: «اَلدُّنْيا دارُ مَمَرٍّ لا دارُ مَقَرٍّ، وَ النّاسُ فيها رَجُلانِ: رَجُلُ باعَ فيها نَفْسَهُ فَأَوْبَقَها وَ رَجُلٌ ابْتاعَ نَفْسَهَ فَأَعْتَقَها: دنيا محل عبور است نه محل ماندن، و مردم در آن دو گروهند: کسي که خود را در دنيا بفروشد دنيا اسيرش مي کند و کسي که خود را در دنيا بخرد، دنيا آزادش مي کند.» در اسلام، دنيا و آخرت به هم آميخته است. اسلام غير از مسيحيت است. در مسيحيت، حساب دنيا از حساب آخرت جداست. مسيحيت مي گويد که هر يک از دنيا و آخرت به دنياي جداگانه اي تعلق دارد. يا اين، يا آن. اما در اسلام اين طور نيست. اسلام آخرت را در متن دنيا و دنيا را در متن آخرت قرار داده است.»
«تعليقات جامع و همه جانب اسلامي در مسائل اجتماعي، اقتصادي، سياسي، اخلاقي بر اساس محترم شمردن زندگي و روي آوردن به آن است نه پشت کردن به آن.» قال الله تعالي: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللهِ الَّتي اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ: بگو چه کسي زينتهايي که خدا براي بندگانش آفريده و همچنين روزيهاي پاکيزه را تحريم کرده است؟ علاقه به دنيا، همچون بسياري از علايق و تمايلات انساني، فطري است نه اکتسابي. و آن چه فطري است قطعاً ممدوح و مطلوب است. استفاده از دنيا و بهره وري از آن در حدّ معقول، متفاوت است با غرق شدن و غوطه خوردن در آن. دنياي ممدوح دنيايي است که انسان براي کمال خويش يا رفع احتياج خود و خانواده اش تلاش کند، با مشکلات دست و پنجه نرم نمايد، خستگي را به جان بخرد، به تنبلي و سهل انگاري پشت پا زند تا به آن چه خداي متعال آفريده و روزي او قرار داده دست پيدا کند. پس دنيا و هر چه که در آن است بد نيست بلکه نحو استفاده از آن و چگونگي پرداختن به آن موجب مي شود که دنياي ممدوح تبديل به دنياي مذموم شود.
علاقه به دنیا فطري است
در مورد اينکه دنيا و علاقه به آن فطري است به دو روايت اشاره مي کنيم: قال علي(ع): اَلنّاسُ اَبْناءُ الدُّنْيا وَ الْوَلَدُ مَطْبُوعُ عَل ي حُبِّ اُمِّهِ: مردم فرزندان دنيا هستند و علاق فرزند به مادر در درون آدمي است.امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند: «اَلنّاسُ اَبْناءُ الدُّنْيا وَ ل ا ايُلامُ الرَّجُلُ عَل ي حُبِّ اُمِّهِ: مردم فرزندان دنيا هستند و کسي بر دوست داشتن مادر خود ملامت نمي شود.»
براي اثبات دنياي ممدوح به روايات زيادي مي توان تمسک نمود، ولي چون در اين نوشته بنا بر اختصار مي باشد، لذا تنها به نقل چند روايت از علي بن ابي طالب عليه السلام اکتفا مي کنيم. شايد مهمترين و صريح ترين روايتي که در اين مورد نقل شده و امام خطاب به کسي که دنيا را مذمت کرد، آنرا بيان نموده، حديث زير باشد: قال علي(ع): اِنَّ الدُّنْيا دارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَها، وَ دارُ عافِيَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْها، وَ دارُ غِنيً لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْها، وَ دارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِها، مَسْجِدُ اَحِبّاءِ اللهِ، وَ مُصَلّ ي مَلائِکَةِ اللهِ، وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللهِ، وَ مَتْجَرُ اَوْلِياءِ اللهِ، اِکْتَسِبُوا فِيَها الرَّحْمَةَ، وَ رَبِحُوا فِيهَا الْجَنَّةَ، فَمَنْ ذ ا يَذُمُّها وَ قَدْ أذَنَتْ بَبَيْنِها، وَ نادَتْ بِفِراقِها، وَ نَعَتْ نَفْسَها وَ اَهْلَها. فَمَثَّلَتْ لَهُمْ بِبَلائِهَا الْبَلاءَ، وَ شَوَّقَتْهُمْ بِسُرُورِها اَلَي السُّرُورِ: دنيا خوان راستي است براي کسي که آنرا راستگو انگاشت و خوان تندرستي است براي کسي که شناختش و باور داشت، و خوان بي نيازي است براي کسي که از آن توشه اندوخت و خوان پند است براي آنکه از آن پند آموخت. مسجدِ محبان خداست و محل نماز فرشتگان او و محل فرود آمدنِ وحي خدا و تجارتخان دوستان او. در آن آمرزش خدا را به دست آوردند و در آنجا بهشت را سود بردند. چه کسي دنيا را مذمت مي کند، در حالي که (خودِ دنيا) بانگ برداشته است که جداشدني است و فرياد کرده است که ناماندني است و گفته است که خود و اهلش خواهند مرد. با محنت خود، از محنت براي آنان نمونه ساخت و با شادماني اش آنان را به شوق شادماني انداخت.
دنیا تا حدی ممدوح است
آنچه از روايات و سيره ائمه(ع) به دست مي آيد ممدوح بودن دنياست، اما فقط در حدي که نيازهاي انسان تأمين شود، نه به آن اندازه که وابستگي به امور مادي پيدا کند و به اصطلاح دنياپرست شود. دنياپرستي، تجاوز از حد خواستن معمول و معقول و علاق وافر به دنيا پيدا کردن است. اينجاست که انسان از حد دنياي ممدوح خارج شده و به دنياي مذموم ملحق مي گردد. دنياپرستي از ديدگاه امام علي (ع) مذموم و زشت است. اين دنياست که «منشأ هم آفات است».
آنچه از نظر امام علی(ع) مذموم است، نه وجود فی نفسه جهان [دنیا] است و نه تمایلات و علایق فطری و طبیعی انسان. در این مکتب نه جهان [دنیا] بیهوده آفریده شده است و نه انسان راه خود را گم کرده و به غلط در این جهان آمده است. بنابراین به راحتی می توان پذیرفت که بینش امام علی(ع) درباره دنیا با الگوهای «دو جهان نگر» از نوع سوم (دنیا و آخرت حداکثری) سازگارتر است؛ اما این سؤال اساسی باقی می ماند که اگر آن حضرت به زندگی دنیوی و تلاش و کوشش برای آبادی آن (همانند زندگی اخروی وجد وجهد در راه آن) اصالت می دهند، چرا به کرات دنیا را مورد مذمت قرار داده اند و مؤمنان را بر جدا شدن از آن دعوت کرده اند؟ به عبارت دیگر، اگر منطق حضرت «و اعمل لدنیاک کانک تعیش ابدا و اعمل لآخرتک کانک تموت غدا» است، چرا در بیشتر موارد تنها به «اعمل لآخرتک کانک تموت غدا» پرداخته اند و مساله «اعمل لدنیاک کانک تعیش ابدا» را کمتر مورد توجه قرار داده و یا به ندرت مؤمنان را به دنیاطلبی سفارش کرده است؟
مروری بر نهج البلاغه این پرسش را تأیید می کند؛ در این کتاب بارها از دنیا سخن به میان آمده و در اغلب موارد دنیا به تعابیر مختلف مورد نکوهش قرار گرفته است و در مقابل به آخرتگرایی ترغیب شده است: در خطبه ها و کلماتی مسأله بی وفایی دنیا مطرح گردیده، در بعضی از خطبه ها و سخنان آن حضرت دنیا با تعابیر مختلف مذمت شده است، در مواردی از فریفته شدن به دنیا هشدار داده شده، و بالاخره در سخنان متعددی به دوری از دنیا سفارش گردیده است. در اکثر بیانات آن حضرت در کنار این نوع برخورد با دنیا، به مسأله آخرت، معنویت، زهد و امثال این امور معنوی توجه ویژه ای صورت گرفته است.
نظر شما